جدول جو
جدول جو

معنی توقیف کردن - جستجوی لغت در جدول جو

توقیف کردن
(اِ تِ وَ دَ)
نگاه داشتن و ضبط کردن. (ناظم الاطباء). بازداشت کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حبس کردن. زندان کردن. به زندان کردن. بازداشتن
لغت نامه دهخدا
توقیف کردن
بازداشت کردن (کسی را)
تصویری از توقیف کردن
تصویر توقیف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
توقیف کردن
بازداشت کردن، جلب کردن، دستگیر کردن
متضاد: رها کردن، حبس کردن، زندانی کردن، محبوس کردن
متضاد: آزاد ساختن، ضبط کردن
متضاد: واپس دادن، رفع توقیف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ نَ / نِاُ دَ)
وصف کردن و بیان حال کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به وصف و وصف کردن و توصیف شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
نشان کردن و صحه گذاشتن پادشاه یا رئیس نامه و فرمان را جهت نفاذ و تأکید: دل وی را در باید یافت و نامه نبشت تا توقیع کنم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 81). پس بونصر را گفت که منشور باید نبشت این دو تن را تا توقیع کنم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 141). گفتم رسم رفته است که چون وزارت به محتشمی دهند آن وزیر مواضعه نویسد و شرایط شغل خویش بخواهد و آن را خداوند به خط خویش نویسد پس از جواب توقیع کند. (تاریخ بیهقی ایضاًص 148). دوات پیش او نهادند تا چند توقیع در پیش اوبکرد. (تاریخ بخارا از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وامثال او بر این جمله توقیع کرد. (کلیله و دمنه).
به خدائی که رقوم حسنات
کرد توقیع به دیوان اسد.
خاقانی.
نیاز را وقتی است که در آن وقت دعا به اجابت توقیع کنند. (مجالس سعدی ص 15)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقی کردن
تصویر توقی کردن
پرهیز و حذر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باز مانیدن، درنگ کردن درنگیدن، پانیدن پادن درنگ کردن باز ایستادن، ثابت ماندن (در امری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
زاب نمودن زاب شمردن زاباندن ستودن صفات چیزی را بیان کردن، ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
لوصفٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
Pause
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
Describe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
décrire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
pausieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
делать паузу
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
tanımlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
робити паузу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
توصیف کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
বর্ণনা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
kuelezea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
वर्णन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
묘사하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
描述する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
לתאר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
menggambarkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
อธิบาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
beschrijven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
describir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
descrivere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
descrever
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
opisać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
описувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
beschreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
описывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
robić pauzę
دیکشنری فارسی به لهستانی